بگویید خاموش کنند عرش خدا را
امشب همه در سوگ بگریند
بزنند بر در هر خانه ای یک شمع
که ندارد دگر آن خانه چراغی
امروز فدا شدند همه زیر آوار مرگ
امروز بارید از آسمان آتش غبار و درد
ماند داغی بی نشان بر دل هر آتش نشان
این دل های داغ دیده را چه دوایی ست جز مرحمشان
لعنت، لعنت به این زمانه ی بی رحم
لعنت به بی رحم ترین دوره ی این وهم
ندارم کاری با تقدیر و حکمت خداوند
اما این همه فاجعه با یک ندانم کاری؟
اگر این شعر افتاد به بی وزنی، عیبی نیست
بس است هر چه تحمل کردیم وزن این آوار را
بس است خون دل خوردن و غم این دنیا را...
خدایا سرد کردی آتش نار را بر ابراهیم خلیل الله
کفر است اما ندیدی آتشی که در آغوش کشید بی پناهان را
شاعر: کیمیا قربانیان دانشجو علوم تغذیه مهر 94
ارسال نظر