زادروز دکتر علی شریعتی، از آن دست رخدادهایی است که در میان رویدادهای تقویمی کمتر مورد توجه قرار می گیرد، گویی که اتفاق نیافتاده است؛ شریعتی اگر خود زنده بود نیز چندان میلی به بزرگداشت زادروز تولدش نداشت؛ انسانی ژرفاندیش که نقشی بی بدیل در نگرش جوان انقلابی روزگار گذشته با دین داشت و این تفکر را که اسلام در گردش روزگاران دینی به حاشیه رفته و ناکارامد است را از ریشته خشکاند تا فضا برای جولان دادن تودهایها مهیا نشود.درس را نخست نزد پدر تلمذ کرد و سپس در ۱۳۱۹ راهی دبستان «ابن یمین» مشهد شد؛ در دانشگاه همین شهر ادبیات خواند، شاگرد ممتاز شد و بورس فرانسه امکان تحصیل در «سوربن» را برایش فراهم آورد؛ آنجا جامعه شناسی، مبانی علم تاریخ و تاریخ و فرهنگ اسلامی را به جد دنبال کرد؛ اندکی بعد همچنان که در فرانسه به نهضت آزادی بخش الجزایر یاری می رساند از نهضت ملی ایران و مصدق نیز حمایت کرد؛ اخذ دکترای تاریخ اسلام از سوربن شاید خیلی ها را به جریان عادی دانشگاهی سوق دهد اما این تازه آغازی برای شریعتی بود؛ درسش که تمام شد جلای وطن کرد اما راه بازگشت چندان هموار نبود و سال ۴۳ هنگام بازگشت به کشور، به حکم ساواک، در مرز دستگیر و لاجرم راهی زندان قزل القلعه شد.آزاد که شد، به مشهد رفت، به زادگاهش؛ با مدرک دکترای دانشگاه سوربن؛ بیکار بود تا آنکه اداره فرهنگ مشهد در سال ۴۴ او را به معلمی درس انشاء در دبستانی به خدمت گرفت؛ دیری نپایید که به جایگاه اصلی خود، یعنی دانشگاه بازگشت و در کرسی استادیاری تاریخ دانشگاه مشهد ادامه داد؛ در این مدت دستش از نوشتن باز نمی ایستاد؛ همچنان که بسیاری از تالیفات و ترجمههای او نیز محصول این دوران است.۱۳۴۸ با همه مخاطراتی که چون روز برایش روشن بود، مسئولیت اداره فرهنگی حسینیه ارشاد را به عهده گرفت و به تدریس جامعهشناسی مذهبی، تاریخ شیعه و معارف اسلامی پرداخت تا آنکه طاقت رژیم در سال ۵۲ سر رفت و حسینیه ارشاد که کانون سخنرانی های انقلابی شریعتی و بسیاری دیگر بود را به تعطیلی کشاند؛ شریعتی ۱۸ ماه روانه زندان کمیته شهربانی شد؛ حمایتهای دوران دانشجوییاش از تحرکات مردمی و انقلاب الجزایر تا آنجا در خاطر اعراب شمال آفریقا ماندگار بود که مقامات دولتی این کشور در نامه رسمی از شاه آزادی وی را خواستار شدند و شاه پریشان از محبوبیت روز افزون شریعتی او را آزاد کرد؛ اما آزاد از حصارهای زندان...آنچنان که شریعتی دوران پس از آزادی اش را اینگونه شرح میدهد:«ظاهراً آزاد هستم و از قید اسارت، به اصطلاح رهایی یافتهام ولی آنچه مسلم است نوع زندانم تغییر کرده و از زندان دولتی به زندان خانه منتقل شدهام»؛ دوسال پس از نظارت های شدید ساواک، ممنوعیت از سخنرانی و تدریس و حتی ممنوعیت خروج از کشور بر ان شد که با فامیلی«مزینانی» از کشور خارج شود؛ به بروکسل و سپس ساوتهمپتون انگلستان رفت و سه هفته بعد، چونان که در جراید گفته میشود به مرگی مشکوک درگذشت.
از دوم آذرماه ۱۳۱۲ تا ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ بازه کوتاهی است که زیست؛ تنها ۴۴ سال برای او کافی بود که خود و اندیشهاش را بشناساند و ماندگار کند؛ زندگی او سراسر مبارزه است، پیش از دانشگاه، حین آن و پس از آن؛ مبارزه فکری و عقیدتی با اندیشههای خطرناک حرب توده، مبارزه عقیدتی و فکری با استثمار و استعمار دول خارجی، مبارزه با تحریف اسلام و متحجرینی که اسلام را دینی به پستو رفته میخواندند، پیوستن به جنبش آزادیخواه الجزایر و ...
او همچنان که انتقادهایی به سنت وارد میکرد، به انتقاد از مدرنیته نیز می پرداخت و از اینرو به تعبیر بسیاری شریعتی را باید پیشقراول نواندیشی و روشنفکری دینی قلمداد کرد. همچون بسیاری از اندیشمندان معاصر اندیشه و کلام شریعتی نیز منتقدانی دارد؛ منتقدانی که بر ایدئولوژیزه کردن دین از سوی شریعتی خرده گرفتهاند اما آنچه که همگان از جمله منتقدان به آن اذعان دارند، نقش پر رنگ شریعتی در آشنا کردن اقشار مختلف و به ویژه جوانان با روح و تعالیم اسلام و انقلاب اسلامی است، انچه که او به چشم خویش ندید اما نقشی ماندگار در شکلگیری آن بر جای گذاشت.
ارسال نظر