علامه دکتر محمد اقبال لاهوری یکی از اندیشمندان و متفکرین نامدار اسلامی متعلق به قرن بیستم میلادی میباشد. افکار و اندیشههای وی در خصوص مسلمانان و کشورهای اسلامی که میتوان گفت به طور غیرمستقیم متأثر از سید جمالالدین بوده است، تأثیر به سزایی بر اندیشهها و تفکرات مسلمانان و جوامع اسلامی داشت. لاهوری در مدت اقامت سه ساله ی خود در اروپا و تحصیل در آنجا، پیشرفت و توسعهی جوامع غربی را نظارهگر بود و به جای آنکه مانند بسیاری از مسلمانان که به اروپا سفر میکنند، مجذوب و مقهور فرهنگ و تمدن غرب شود، به شدت به دنبال راهحل جهت برون رفت جوامع مسلمان از وضعی که در آن زمان گرفتار آن بودند، برآمد. اقبال در این خصوص میگوید:
گرچه دارد شیوههای رنگرنگ / من بجز عبرت نگیرم از فرنگ
ای به تقلیدش اسیـر آزاد شـو / دامـن قــرآن بگـیر آزاد شو
(کلیات اشعار فارسی اقبال، ۱۳۶۶، ص۳۱۱(
مهمترین راهکار اقبال در این راستا استقلالطلبی و ایجاد یکپارچگی میان مسلمانان بود، به عبارت دیگر راهکار اساسی ایشان ایدی تشکیل امت واحد بود. اقبال با توجه به پویایی و تحرکی که در متن آموزههای اجتماعی اسلام میدید، معتقد بود که با بهرهگیری از روح تعلیمات اسلامی، مسلمانان امروز میتوانند به رفع دشواریهای سیاسی و اجتماعی ملتهای مسلمان نائل شوند. او معتقد بود که به دلیل اعمال سیاستهای استعماری و تفرقه اندازی میان ملتها و مذاهب اسلامی از سوی دشمنان اسلام، مسلمانان، خود را در چنگال اسارت استعمارگران غربی خوار ذلیل و بیهویت ساختهاند. اقبال معتقد بود که مسلمانان با تمسک به قرآن و سنت رسولخدا(ص) و همچنین بازگشت به گذشتهی پر افتخار خود، توان بازسازی فرهنگ و تمدن نوین اسلامی را دارند.
یکپارچگی و همبستگی مسلمانان
اقبال به شدت دنبال وحدت و همبستگی اسلامی بود، وحدتی که بیداری مسلمانان را به دنبال داشته باشد و عامل اتحاد را نیز اسلام میدانست. به عبارت دیگر وی به ملت اسلام اعتقاد داشت. ملتی که پیرو آموزههای حیاتی و جاوید اسلام بوده باشد.
دو عامل مهم درگسترش اندیشههای اجتماعی اقبال نقش داشت، یکی ظهور جنگ جهانی اول و دیگری اندیشههای بیدارگر سید جمالالدین افغانی و شاگردان وی، اقبال شدیدا تحت تاثیر دیدگاه سید جمال در تفسیر جدید از احادیث و سنت پیامبر (ص) قرار داشت، دیدگاهی که میتوانست هم ابزار و وسیلهی باشد برای رهایی مسلمانان استعمار زده از زیر یوغ استعمار و هم وسیلهی باشد برای همبستگی و اتحاد مسلمین. اقبال نقش سید جمال را در گسترش اندیشهی اجتماعی مبتنی بر اسلام بسیار بزرگ میداشت. به باور اقبال: اگر سید جمال همۀ نیروهای خستگیناپذیر خود را متمرکز میساخت و دچار پراکندگی نمیشد و از طرفی زمینۀ همبستگی و وحدت واقعی میان ممالک اسلامی وجود میداشت، یقینا وضعیت جوامع اسلامی به مراتب بهتر از امروز بود.
(احیای فکر دینی، اقبال لاهوری، ص۹۷، متن انگلیسی)
گرچه ایدههای اقبال در جهت ایجاد وحدت و یکپارچگی میان مسلمانان مانند سید جمالالدین، آرمانگرایانه به نظر میرسد اما واقعیت این است که مسلمانان عملا نیز چاره ای جز، تحقق بخشیدن به آن ایدهها را ندارند؛ باید گفت تا مسلمانان به همان مسیری که افرادی مثل سید جمال و اقبال حرکت کردند، حرکت نکنند به هیچ عزت و افتخاری نخواهند رسید و در میان کشورهای جهان جایگاه اصلی خود شان را نخواهند یافت.
از منظر اقبال ملیگرایی از جمله امور و مفاهیمی است که غربیان و استعمارگران در میان ملل شرقی به خصوص مسلمانان رواج دادند. از نظر او آنچه که مایه و عامل اتحاد مسلمانان میشود اسلام و دو اصل مهم آن یعنی وحدانیت خدا و رسالت حضرت محمد(ص) است. با توجه به مفهوم توحید و هدف رسالت این نکته روشن میگردد که ملت اسلام در محدودهی جغرافیایی خاصّی نمیگنجد چنانکه محدود به زمان خاصی نیز نمیباشد زیرا ملت همان صورت خارجی دین است نه قلمرو جغرافیایی کشورها.(زندگینامه اقبال، ۱۳۷۲، ج۲، ص۱۸۱)
ایدهی وحدتگرایی مبتنی بر ملیت اسلامی در جای جای اشعار اقبال مورد تأکید قرار گرفته است:
تو ای کودک منش خود را ادب کن / مسلمان زادهای ترک نسب کـن
برنگ احمر و خــون و رگ و پوست / عرب نازد اگـر ترک عرب کـن
نه افغانیــــم و نی تـرک و تتاریم / چمن زادیم و از یک شاخساریم
تمیز رنگ و بو بر ما حرام اســـت / که مـا پــروردهی یک نو بهاریم
با نگاهی دقیق به زندگی و آثار علامه محمد اقبال لاهوری، مأنوس بودن با کتاب خدا (قرآن) در همهی حالات او مشاهده میگردد، به طوری که می توان رمز ترقی، تعالی و رشد فکری اقبال را در میان ارتباط روشنفکران مسلمان مستمر او با قرآن عنوان کرد.
اقبال که در دامن پدری متدین پرورش یافته بود، همیشه تحت تأثیر این سخن پدر واقع میشد که به وی گفته بود: (وقتی قرآن تلاوت می کنی، فکر کن قرآن بر تو نازل شده است؛ یعنی همکلام خدا شدهای) بنابراین اقبال توجهی عمیق به قرآن نشان داد و به درستی با آن آشنا گردید و در روح عرفانی، اجتماعی او، کلام الهی حاکم گردید.
الفاظ قرآن کریم بر دل و روح اقبال به صورت وحی نازل می گردید و او را برای بیان مفاهیم الهی آماده می کرد، (یک بار رییس دانشکدهی دولتی لاهور، از اقبال سؤال می کند آیا به نظر شما مفاهیم قرآن بر پیامبر (ص) شما نازل می شد و آن حضرت آن را در قالب الفاظ خود بیان می کرد، یا این که الفاظ همچون مفاهیم آن به صورت وحی بر دل آن حضرت نازل می گردید؟
اقبال جواب داد: عبارات قرآن به زبان عربی و عینا به همان شکل موجود بر آن حضرت نازل می شد. رییس دانشکدهی لاهور بسیار تعجب میکند و میگوید: من نمی توانم بفهمم که چگونه فیلسوف بلند پایهای چون شما به الهام الفاظ ایمان شدیدی دارد؟
علامه اقبال در جواب وی می گوید: آقای دکتر من پیغمبر نیستم و تنها یک شاعر هستم، اما هنگامی که حالت شعرسرایی بر من عارض می گردد، اشعار، خود به خود مرتب شده بر من نازل میشوند و من بدون هیچ کم و کاست و دخل و تصرفی عینا آنها را نقل میکنم، چه بسا هنگامی که من خواستهام در این اشعار اصلاحاتی انجام دهم، ترمیم من در برابر شعر اصلی و نازل شده بسیار ابتدایی و پوچ می نمود و من مجبور شدهام که شعر را به همان حالت اولیه برگردانم بنابراین، این امکان زمانی وجود دارد که شعر به صورت کامل بر یک شاعر نازل شود، چه جای شگفتی است که بر پیامبر بزرگ ما، قرآن به شکل کامل لغوی نازل شود.
عرفان در قرآن
اقبال بر مهمترین و کارآمدترین ریاضت در عرفان اسلامی که همان احتیاط و کنترل در خوردن و آشامیدن است ـ تاکید بسیار دارد و اساسا کارکرد این احتیاط، باعث آرامش بخشیدن به غوغای درونی انسان می گردد و فرصتهای عالی اندیشیدن را برای انسان فراهم می آورد:
سر دین صدق مقال اکل حلال خلوت و جلوت تماشای جمال
در ره دین سخت چون الماس زی دل بحق بربند و بی وسواس زی
در نظر اقبال، بزرگترین نشانهی کیفیت عرفانی (روحانی)، همان احتیاط در خوردن و آشامیدن است، تمام زندگی رسول خدا(ص) این مسأله را به اثبات می رساند و اقبال خود در زندگی پیرو این شیوه می باشد.
در منظر و اندیشهی عرفانی اقبال، عدم اعتنا به ثروت و امکانات دنیا به خوبی به چشم می خورد. اقبال علی رغم این که تلاش زیادی برای کسب رزق و روزی حلال می نماید، اما به مال اندوزی و ثروت اندوزی اعتنایی ندارد. و جالب این که تا سالهای پایانی عمرش هرگز بر بستر نرم و راحت نمی خوابد و حتی در دعوتهایی هم که از وی به عمل می آید، هنگام خواب به رختخواب خودش که همراه آورده بود، اکتفا می نماید و همواره این مسأله را بیاد داشت که پیغمبر(ص) بر روی یک بوریای کهنه می خوابید. به همین دلیل است که اقبال، ثروتاندوزی را مایهی دور شدن از خدا می داند:
ای بسا مرد حق اندیش و بصیر می شود از کثرت نعمت ضریر(یعنی نابینا)
کثرت نعمت گه از دل برد ناز می آرد نیاز از دل برد
سالها اندر جهان گردیدهام نم بچشم منعمان کم دیدهام
من فدای آنکه درویشانه زیست وای آن کو از خدابیگانه زیست
اقبال تمام این روح عرفانی حاکم بر فرهنگ اسلامی را از کتاب الهی این مکتب؛ یعنی قرآن می داند و خود از همان عنفوان جوانی ضمن پای بندی به احکام شریعت مقدس و نورانی اسلام، به امور مستحبی هم چون نماز شب و تلاوت زیاد قرآن ـ خصوصا در سحرگاهان ـ علاقه بسیاری داشته است:
برخور از قرآن اگر خواهی ثبات در ضمیرش دیدهام آب حیات
می دهد ما را پیام لا تَخَفْ می رساند بر مقام لا تخف
قوت سلطان و میر از لا اله هیبت مرد فقیر از لااله
اقبال راز رنگ الهی پیدا کردن را چنین بیان می دارد:
گوهر دریای قرآن سفتهام شرح رمز صبغة اله گفتهام
تا دو تیغ لا و الا داشتیم ما سواللّه را نشان نگذاشتیم
ارسال نظر